وبلاگ فرهنگی شامل موضوعات : زندگی نامه شهدا - جنگ نرم
به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شهدا شمع محفل بشریتند و آدرس shohada-m93.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 584
بازدید کل : 77142
تعداد مطالب : 72
تعداد نظرات : 132
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

آمار مطالب

کل مطالب : 72
کل نظرات : 132

آمار کاربران

افراد آنلاين : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاين


آمار بازديد

بازديد امروز : 8
بارديد ديروز : 0
بازديد هفته : 12
بازديد ماه : 584
بازديد سال : 3151
بازديد کلي : 77142
همت...

 

 

اخویی....برادر.....داداش .....

 

 

سردار دلم...محمدابراهیم...

 

 
برادر تو چرا باید سرت پایین باشد؟؟
 
 

اری محمدابراهیم...
 

 
دیگر در این دنیا حیا کجاست...؟
 
 

تو رو به امام حسین سرت را بالا بگیر...
 
 
 
سر تو که نباید پایین باشد..تو سردار دلی...
 

 
سرت رابالا بگیر تا چشمانت را ببینم..
 
 
 
همان چشمانی که خدا هم عاشقش بود...
 
 
 
ازبس توبه کردیم و توبه شکستیم...
 
 
 
علمدار غریب شرمنده ات هست برادرم...
 
 
 
سرت رابالا بگیر مرد ...سردار...
 
 
 
یه عمری هست ادعا میکنیم
 
 
 
بسیجی مخلص هستیم...
 
 
 
اما کدوم ویژگی بسیجی رو داریم؟
 
 
 
ادعا می کنیم داریم راه تو را می رویم..
 
 
اما کدوم راه...
 

 
رفقا بیایید در عمل به راه و
 
حرف شهیدان عامل باشیم
 

نه فقط سخنران...


خیلی دعایم کنید...خیلی..
.
 

  

“گفتم: «بیا این‌جا یک خانه برایت بخریم و

 

 

همین‌جا زندگی‌ات را سر و سامان بده!»

 

گفت: «حرف این چیزها را نزن مادر، دنیا هیچ ارزشی ندارد!»

 

گفتم: «آخر این کار درستی است که دایم

 

زن و بچه‌ات را از این طرف به آن طرف می‌کشی؟»

 

گفت: «مادر جان! شما غصه مرا نخور.

 

خانه من عقب ماشینم است.»

 

پرسیدم: «یعنی چه خانه‌ات عقب ماشینت است؟»

 

گفت: «جدی می‌گویم؛ اگر باور نمی‌کنی بیا ببین!»

 

همراهش رفتم. در عقب ماشین را باز کرد

 

. وسایل مختصری را توی صندوق

 

عقب ماشین چیده بود: سه تا کاسه،

 

سه تابشقاب، سه تا قاشق، یک سفره

 

پلاستیکی کوچک، دو قوطی شیرخشک برای

 

بچه و یک سری خرده ریز دیگر.

 

گفت: «این هم خانه.

 

می‌بینی که خیلی هم راحت است.»

 

گفتم: «آخه این‌طوری که نمی‌شود.»

 

گفت: «دنیا را گذاشته‌ام برای دنیادارها،

 

خانه هم باشد برای خانه‌دارها!»

تعداد بازديد از اين مطلب: 515
برچسب‌ها: همت*شهدا ,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد


عضو شويد


نام کاربری
رمز عبور

فراموشي رمز عبور؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود